داستانک(آقا من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذّت ببرم؟)
جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مؤدبانه گفت :
ببخشید آقا! من
می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذّت ببرم؟
مرد که اصلاً
توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل بمب منفجر شد و میان بازار و
جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی ، به طوریکه رگ گردنش بیرون زده بود ، او را به
دیوار کوبید و فریاد زد ؛
مَرتیکۀ عَوَضی،
مگه تو از خودت ناموس نداری ... خجالت نمی کشی؟
امّا جوان ، خیلی
آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد ، عصبی شود و عکس العملی
نشان دهد ، همانطور موأدبانه و متین گفت که ؛
خیلی عذر می خوام
، فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی بشین ، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه
میکنن و لذّت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم ...
حالا هم یَقَمو وِل کن ، ، ،
مرد خُشکِش زد
... همانطور که یَقِۀ جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی خانومش
را نگاه کرد ...